مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
در آن نگاه عطش دیده روضه جریان داشت تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت گـرفـت جـان تو را ذرّه ذرّه عـاشـورا که لحظهلحظۀ آن روز در دلت جان داشت چه سنگها سرت از دست نانجیبان خورد چه زخمها دلت از شام نامسلمان داشت اسیر بودی و از خـطـبۀ تو میتـرسید به روشنای کلامت یـزید اذعان داشت و بر امامت تو سنـگ هم شهـادت داد به قبله بودن تو کعـبه نیز ایمان داشت تو را زمـانه نـفهـمید و خواند بیمارت و پشت این کلمه عجز خویش پنهان داشت |